در قسمتهای اول و دوم زندگی نامهی اسنودن به بخشهایی از کودکی، زندگی شخصی و خانوادگی، مراتب شغلی و مسیری که طی کرد تا به NSA برسد، پرداختیم. همچنین فهمیدیم چه طور شد که اسنودن به فکر افشا کردن اسناد و اطلاعات محرمانهی NSA افتاد. و حالا در قسمت سوم و پایانی این مجموعه به داستان چگونی عملی ساختن تصمیمش میپردازیم.
اسنودن در حالی که غرق در تفکراتش شده عینک خود را که کمی شُل شده بود بر روی صورتش تنظیم میکند. به نظر میآمد که به زمانی که تصمیم خود را گرفته بود، فکر می کند؛ تصمیمی که برگشتی در آن نبود. در آن زمان او از عواقب بالقوهی تصمیمش مطلع بود و مخفیانه به سراغ عملی ساختن آن رفت. به گفتهی او:
اگر دولت از منافع ملت دفاع نکند، پس مردم خودشان به سراغ منافعشان میروند. افشاگری ابزاری سنتی برای رسیدن به این منظور است.
NSA هیچ گاه تصور نمیکرد که فردی همانند اسنودن بخواهد دست به چنین کاری بزند. اسنودن میگوید برای دسترسی و دانلود و استخراج اطلاعات محرمانهای که میخواسته، هیچ وقت به مشکل برنخورده بود. فقط دسترسی به اطلاعات و اسناد فوق محرمانه که جزئیاتی در مورد برنامههای NSA را توضیح میداد کمی برایش سخت بود.
او در هاوایی متخصص ارشد اطلاعات بود و به گفتهی خودش به همه چیز دسترسی داشت. البته باید گفت تقریبا همه چیز. فقط یک حوزه مانده بود که از دسترس اسنودن خارج بود: فعالیتهای جنگـی ـ سایبری NSA در سرتاسر دنیا. اسنودن برای دسترسی به این اطلاعات مجبور شد به عنوان تحلیلگر زیرساخت با پیمان کار دیگری از NSA، بوز آلن شروع به همکاری کند. او با سمتی که داشت میتواست حملات سایبری داخلی را از کشور مبدا ردیابی کند. اسنودن در شغل جدیدش در دنیای فوق سری نرم افزارهایی که در سرتاسر دنیا اطلاعات محرمانه را میدزدیدند، غوطهور شد. در این میان او توانست روابط وسیع امریکاییها را تایید کند: «ما در حالی این اطلاعات را ضبط و ذخیره میکردیم که هیچ گونه مشکل و سوظنی برایمان پیش نمیآمد.» او تمام این مدارک را در امنیت کامل جمع آوری کرد.
در بهار سال ۲۰۱۳ اسنودن به اوج سرخوردگی رسیده بود و دیگر ظرفیت شوکهای جدید را نداشت. روزی یکی از افسران بخش جاسوسی به او گفت که در سال ۲۰۱۲ TAO (بخش هکرهای NSA) تلاش کرده است تا برنامهی استخراج اطلاعات را بر روی یک روتر اصلی ارائه دهندهی سرویس اینترنت در سوریه که درگیر جنگ داخلی بود، نصب کند. به این وسیله NSA به ایمیلها و دیگر اطلاعات کامپیوتری بخش وسیعی از سوریه دسترسی پیدا میکرد. اما همه چیز خوب پیش نرفت و در عوض این روتر خراب شد. شکست در این ماموریت باعث شد نیمی از سوریه به اینترنت دسترسی نداشته باشد. البته عموم مردم نمیدانستند که دولت امریکا مسئول این کار بوده است.
این زمان برای مرکز عملیاتی TAO زمان بسیار سختی بود. آنها میبایست با سرعت هرچه تمامتر و صد البته از راه دور این روتر را تعمیر میکردند و رد پای خود را از این قضیه میپوشاندند تا دولت سوریه از نرم افزار پیچیدهای که به شبکهی آنها دسترسی پیدا کرده بود، اطلاع پیدا نکند. اما چون این روتر brick شده بود آنها از حل این مشکل عاجز بودند.
NSA شانس آورد که سوریه بیشتر درگیر بازگرداندن اینترنت ملی بود تا اینکه پیگیر علت آن باشند. اما در مرکز عملیاتی TAO یک جوک توانست اوضاع متشنج آنجا را آرامتر کند:
هرگاه متوجه شوند که پای ما در میان است ما همیشه میتوانیم اسرائیل را مقصر جلوه دهیم.
در زمان کار با بوز آلن بیشتر تمرکز اسنودن بر روی آنالیز کردن حملات سایبری به چین بود. از جمله اهداف او در این حملات موسساتی بود که در حوزهی نظامی قرار نمیگرفتند. به اعتقاد او آنها پا را فراتر از اختیارات این آژانس گذاشته بودند. او میگوید:
مشخصا ما چینیها را با شدت زیادی هک کردیم. اما از حد خود فراتر رفتیم. ما بیشتر از آن که اهداف دولتی و نظامی را هک کنیم دانشگاهها، بیمارستانها و به طور کل زیرساختهای غیر نظامی را هک میکردیم. و این خود مسالهی نگران کنندهای است.
آخرین ضربهی اسنودن کشف برنامهای سری در زمانی بود که که با سرعت هر چه تمامتر بر روی قابلیتهای فوق العادهی NSA و ابزارهای ذخیره سازی دادههای فوق سری در بلافدل، یوتا کار میکرد. نام این پروژه Mission Data Repository بود و قابلیت نگه داشتن یک یوتابایت داده و نزدیک به ۵۰۰ کوینتلیون صفحه متن و ۱ میلیون فوت مربع از ساختمانی منتصب به NSA بود. (به گفتهی اسنودن نام این پروژه به دلیل اینکه زیاد خوشایند نبود به Massive Data Repository تغییر پیدا کرد.) میلیاردها تماس تلفنی، فکس، ایمیل، دادههای انتقال کامپیوتر به کامیپوتر و پیامهای متنی هر ساعته از سرتاسر دنیا از طریق MDR پیگیری میشد. بعضی از این اطلاعات درجا از بین میرفتند، بعضی از آنها برای مدت کوتاهی نگهداری میشدند و بعضی از آنها نیز برای همیشه ذخیره میشدند.
خود این برنامهی نظارت گسترده به اندازهی کافی بد بود، اما بیشتر از همه اسنودن از برنامهی حملهی سایبری جدید موسوم به MonsterMind (ذهن هیولا)، ناراحت شد. این برنامه فرآیند شناسایی و شکار حملات سایبری خارجی را به صورت خودکار انجام میدهد. این نرم افزار به صورت مداوم الگوهای ترافیکی را زیر نظر دارد تا حملههای سایبری و مشکوک را شناسایی کند. زمانی که حمله شناسایی شد ذهن هیولا به صورت خودکار مانع ورود آن به کشور میشود و آن را بلاک میکند؛ در فرهنگ لغت سایبری آن را “میکشد”.
نرم افزارهایی از این دست دهها سال است که وجود داشتهاند، اما نرم افزار ذهن هیولا قابلیت جدید و منحصر به فردی نیز ارائه میدهد: این نرم افزار به جای یک شناسایی ساده و کشتن بدافزار، بدون دخالت انسان و به صورت خودکار جواب این حملهی سایبری را میدهد. به گفتهی اسنودن این قست کار مشکل بزرگی است.، چرا که بیشتر حملههایی که صورت میگیرد بیشتر از طریق کامپیوترهای کشورهای جهان سومی است. او میگوید:
این حملات میتوانند فقط یک نوع سرگرمی و شوخی باشد. ممکن است فردی در چین متوجه حملهای شود که مبدا آن از روسیه است. و حالا شما میخواهید به عنوان تلافی به بیمارستانهای روسیه حمله کنید؟ پس قدم بعدی شما چیست؟
علاوه بر اینکه این نرم افزار میتواند تصادفا سبب آغاز جنگ شود، یک تهدید جدی برای حریم شخصی نیز محسوب میشود. برای اینکه این نرم افزار بخواهد وظیفهی خود را انجام دهد اول NSA باید به صورت مخفیانه به تمام ارتباطات شخصی و مجازی که از خارج وارد امریکا میشود، دسترسی پیدا کند.
بعد از این جریان و مرکز ذخیره سازی اطلاعات و نظارت بر روی تماسهای وارده به امریکا و امکان بروز جنگ احتمالی، اسنودن متوجه شد که هیچ چارهی دیگری به جز اینکه به دنیا بگوید چه میداند، ندارد. فقط سوال این بود که چه زمانی این کار را بکند.
در مارس ۲۰۱۳ اسنودن در محل کار خود نشسته بود و در حالی که صفحههای نمایش کامپیوترها دور تا دور او را فراگرفته بود، مطلبی را خواند که او را متقاعد که زمان عمل فرا رسیده است. جیمز کلپر از مدیران مرکز اطلاعات ملی به کمیتهی مجلس سنا گفته بود که NSA آگاهانه اطلاعات میلیونها امریکایی را جمع آوری نکرده بود. اسنودن به همکارانش گفته بود که آیا این مضخرفات را باور میکنند؟
اسنودن با همکارانش در مورد فریبکاریهای مداوم و جاسوسیهای وسیع NSA صحبت کرد و خیلی هم تعجب نکرد که آنها واکنش چندانی به این داستان سرایی کلپر نشان ندادند. به گفتهی او واکنش آنها بیشتر شبیه به پذیرش بود.
اسنودن میگوید:
این بیشتر شبیه قورباغهی در حال جوشیدن است. اول به مقدار کمتری در معرض بدیها قرار میگیرید، کمی قوانین را زیر پا میگذارید، کمی بیاعتمادی، اندکی فریبکاری، اندکی اهمیت ندادن به علایق عموم، و حالا کم کم می توانید همه چیز را توجیه کنید؛ می توانید همه چیز را قبول کنید. و اگر این کار را بکنید شیبی را طی میکنید که هر روز زاویهاش بیشتر میشود و بعد از ۱۵ سال، ۲۰ سال، ۲۵ سال همهی اینها را به مراتب میبینید و برایتان عادی میشود و دیگر چیزی شما را شوکه نمیکند. و مشکل همین است، حتی موضوع کلپر هم به خاطر همین مساله بود. او میدید که چگونه از مردم امریکا سو استفاده میشود و آن را شغل خود میدانست؛ کاری عادی و روتین. و این را حق خود می دانست که تنبیه نشود و کسی از اون سوال نکند. چون او قسم خورده بود که دروغ بگوید.
اسنودن تصمیم گرفت قبل از اینکه زنده زنده در آب بجوشد، از آن بیرون بپرد. در ضمن او میدانست که تصمیمش حتما تبعاتی را در پی دارد. به گفتهی خودش:
قدم برداشتن دراین مسیر کار بسیار دشواری بود. اعتقادم دربارهی این موضوع اینقد زیاد بود که بخواهم تمام زندگیم را برایش به خطر بیاندازم.
اما او چارهی دیگری نداشت. دو ماه بعد او در حالی داشت به هنگ کنگ سفر میکرد که تعداد زیادی فلش درایو همراهش بود.
اسنودن در زمانی که در روسیه سکونت دارد بیشتر از اینکه از پلیس مخفی روسیه بترسد، از همکاران قدیمی خود در CIA و NSA میترسد. او میگوید:
اگر واقعا کسی مرا زیر نظر دارد، پس حتما تیمی وجود دارد که مرا هک کند. فکر نمیکنم موقعیت مرا ردیابی کرده باشند ولی حتما صحبتهای آنلاین مرا زیر نظر دارند. حتی اگر صحبتهایم رمزنگاری شده باشد، باز هم میدانند در چه زمانی و با چه کسی صحبت میکنم.
اسنودن بیشتر از همه میترسد که با یک اشتباه همه چیز خراب شود، تمام پیشرفتهایی که به خاطرش خودش را قربانی کرده بود، از بین برود. اسنودن میگوید: «من خودم را تخریب نمیکنم. من نمیخواهم که خودسوزی کنم و خودم را از صفحهی روزگار حذف کنم. اما اگر از شانسهای خود استفاده نکنیم، نمیتوانیم پیروز باشیم.» او کارهای زیادی انجام میدهد تا از تعقیب کنندههایش جلوتر باشد. مداوم حسابهای ایمیل و کامپیوتر خود را عوض میکند. با این حال میداند بالاخره روزی به خطر میافتد.
بالاخره روزی خطایی از من سر میزند و آنها مرا هک میکنند.
البته در این قضیه فقط خود اسنودن مسالهساز نیست، اشتباهات اطرافیان و دوستان اسنودن نیز میتواند خطرساز باشد. پس آنها هم باید همیشه مراقبت اعمال و رفتار خود باشند.
اسنودن نگرانی دیگرش را خستگی از NSA میداند: عموم مردم نسبت به این افشاگریها بیتفاوت میشوند، درست شبیه به اخبار مرگ و میر در جنگ است. اسنودن در اینجا به جملهی معروف استالین اشاره میکند:
مرگ یک نفر تراژدی است، مرگ یک میلیون نفر، فقط یک آمار است.
نقض حقوق آنگلا مرکل یک رسوایی بزرگ است و نقض حقوق ۸۰ میلیون آلمانی هیچی حساب نمیشود.
اسنودن اصلا امیدوار نیست که انتخابات بعدی بتواند اصلاحات معناداری را به همراه داشته باشد. در آخر اسنودن اعتقاد دارد که میبایست به تکنولوژی باور داشته باشیم نه به سیاست. به گفتهی او: «ما دانش و ابزار لازم برای پایان دادن به این نظارتهای گسترده را داریم، نه به عملکرد مجلس نیاز داریم و نه به تغییر سیاست. با تغییرات اساسی مثل استانداردهای جهانی رمزگذاری و رمزگذاری کردن همهی مکالمات نه فقط در ایالات متحده بلکه در سرتاسر دنیا، میتوانیم به این نظارتها پایان دهیم.»
اسنودن میگوید: «تا آن زمان این نشانهها یکی یکی ظاهر میشوند. هنوز پایانی برای این مسیر نمیبینیم.» چند هفته بعد از انجام این مصاحبه روزنامهی واشنگتن پست گزارش داد که اطلاعاتی که در برنامهی نظارتی NSA جمع آوری شده بیشتر در مورد شهروندان معمولی امریکاست تا اهداف خارج از کشور. هنوز هم صدها هزار صفحه اطلاعات و اسناد سری وجود دارد، که در مقابل اطلاعاتی که شاید دیگر افشاگران هم به آنها دسترسی دارند، هیچ است.
سوال اصلی این نیست که داستان بعدی که قرار است افشا شود، چیست. سوال این است که در مورد این داستان چه کاری قرار است انجام دهیم؟
مطلبی که ترجمه کردم در سایت پارسیش منتشر شد.