مشکل اقتصاد، اقتصاد دانان هستند. و مشکل اقتصاد دانان تکنولوژی است.
کافی است که یک کتاب اقتصاد بردارید (آسان یا سخت، سنگین یا سبک فرقی نمی‌کند)، ببینید می‌توانید در فهرست موضوعات‌ آن چیزی در مورد «قانون» و «مور» بیابید یا خیر (قانون مور). مطمئنا کتاب سرشار از تئورهای تک و ناب است، اما زمانی که صحبت از دلیل و انگیزه اصلی اقتصاد است، جای خالی تکنولوژی کاملا حس می‌شود.
اقتصاد دانان و تکنولوژی
شاید بدون تکنولوزی هنوز هم در غارها زندگی می‌کردیم. اما همین عامل حیاتی در خیلی از قوانین آکادمیک که آن‌ها را اقتصاد می‌نامیم، نادیده گرفته می‌شود.
یک تئوری به نام رکود مزمن وجود دارد که جدیدا زیاد بر سر زبان‌ها افتاده است. این تئوری می‌‌گوید ما باید قبول کنیم که فرزندان‌مان بهتر از ما زندگی نخواهند کرد. باید قبول کنیم هیچ گاه امید و انگیزه‌ی پدران خود را تجربه نخواهیم کنیم.
مشکلی که با این تئوری وجود دارد این است که اشتباه است.
در واقع دو دیدگاه در این باره وجود دارد. اولی می‌گوید که ما در دنیای رکود مزمن زندگی می‌کنیم چراکه پیشرفت تکنولوژی مثل قبل نیست. دیدگاه دوم برداشت دیگری دارد که بیشتر می‌توان با آن ارتباط برقرار کرد.
اقتصاد دانانی همچون رابرت جی گوردون دیدگاه اول را بسط داده‌اند. مطلب زیر برگرفته شده از کتاب iDisrupted می‌باشد:

گوردون برای شرح تفکراتش از چیزی به نام بازی نیویورکر استفاده است. این اتفاق پس از آزمایشی که نشریه نیویورکر انجام داد، به وقوع پیوست. در این آزمایش از فردی خواسته شده بود که به مدت یک هفته تلویزیون ببیند و سپس در مورد آن بنویسد. آن فرد گفته بوذ: بازپخش سریال‌های کمدی دهه‌ی ۵۰ توجه مرا به خود حلب کرده بود چراکه زندگی آن‌ها بسیار شبیه به زندگی الان مابود.
گوردون از ما خواست که تصور کنیم زندکی در ۳۰ سال پیش چگونه بوده است و ۳۰ سال قبل از آن و به همین ترتیب هر ۳۰ سال به عقب برگردیم. او می‌گوید تغییراتی که در فاصله‌ی ۳۰ سال گذشته رخ داده خیلی بزرگ نبوده است. اما در حد فاصل سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ سبک زندگی‌ها تغییر کرد. این تغییر در سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰ بسیار اساسی‌تر و بزرگ‌تر بوده است.

پس می‌توانیم بگوییم زندگی انسان مثل گذشته نیست ولی تفاوتی آنچنانی هم نکرده است.
هفت سال اخیر بدترین دوران اقتصادی بوده است. آیا دلیل آن اوج گرفتن پیشرفت‌های اقتصادی است؟
نکته‌ای که باید به آن اشاره کنیم این است که تمام ایده‌های بزرگ نشات گرفته از ایده‌های پیشین هستند. زمانی که ارتباطات انسان قوی شد، شتاب رشد نوآوری هم بیشتر شد. زمانی که یاد گرفتیم چگونه صحبت کنیم، چیزهای زیادی را کشف کردیم. زمانی که توانستیم بنویسیم چیزهای زیادی را ثبت کردیم و این شتاب با انتشار مطبوعات افزایش پیدا کرد. و در طول تاریخ هیچ چیزی به پای اینترنت نرسید که باعث شود این سرعت همین طور نرخ صعودی داشته باشد.
تشخیص اشتباه
چیزی که شاید اینجا باعث نگرانی شود تشخیص اشتباه است. اگر بخواهیم اقتصاد را  علت مشکلات بدانیم پس راه کارهای اشتباهی هم برای حل آن را در نظر می‌گیریم. یک تئوری می‌گوید پیشرفت تکنولوژی دیگر به آن شدت نیست پس باید به روند کُند رشد آن و زندگی یکنواخت عادت کنیم. افسردگی بزرگی در انتظار اقتصاد جهانی است که شاید باعث شود مردم بخواهند حال و هوای دهه‌ی ۳۰ میلادی را تجربه کنند.
در تئوری دیگری اعتقاد بر آن است که تکنولوژی همچنان با سرعت زیادی در حال پیشرفت است.
ممکن است هفته‌ی آینده بشر به چیزهای جدیدی دست یاید، شاید نوعی روش هسته‌ای برای مجانی کردن انرژی، روشی تازه برای درست کردن غذا یا روشی جدید برای پرینت‌های سه بعدی؛ و حالا فکر کنید همه‌ی این‌ها بدون دخالت انسان صورت گیرد که در این صورت است که جهان رو به افول می‌رود؛ شغل‌ها نابود می‌شوند.
رشد تکنولوژی به خودی خود باعث بهتر شدن دنیا نمی‌شود. این جاست که دولت‌ها برای آرامش کشورها باید حساس باشند.
 
این مطلبی که ترجمه کرده‌ام در سایت پارسیش منتشر شده است.