فصل گرما تقریباً از اوایل خرداد شروع شد.
از آن روز ما روزی دو بار باغچه را آب میدهیم، یک نوبت صبح و یک نوبت عصر. اگر صبحها آب ندهیم، عصر گل و گیاهانم پژمرده میشوند. برای درختها هم آبیاری قطرهای گذاشتیم و از آن روز قطره قطره آب پای درختان میریزد.
از آن روز یک سری سوسک سیاه شبیه به کفشدوزک در خانه پیدا شده. پوستش سفت است و تقٌی صدا میدهد.
از آن روز مارمولکی پشت پنجره اتاق خواب به شیشه چسبیده است. شاید دارد خنک میشود.
یک روزی که هنوز دمای هوا به ۵۰ درجه نرسیده بود، غروبی، ساعت ۸، رفتیم بازار دزفول. از ماشین که پیاده شدم، حس کردم در طبقه وسط فر نشستهام. از بالا و پایین حرارت میزد.
هر روز نقشه هواشناسی را چک میکنم؛ وسواس شدهام. خوزستان اگر گرمترین نباشد، دومین نقطه گرم کره زمین است. نمیدانم چه کسی گفته کویر لوت گرمترین نقطه کره زمین است؟
اما به قول آن فرد معلوم الحال (چون هرچه فکر کردم اسمش یادم نیامد)، الحق و الانصاف پایگاه وحدتی آب و هوای بهتری دارد، شاید به خاطر درختانش است. پس نتیجه میگیریم در حفظ طبیعت و جنگلها و درختها به جد باید کوشا باشیم. و گرنه یک روزی از گرما خواهیم مرد.
اما بالاخره یک روز تخم مرغ و ماهی تابه میبرم در حیاط و نشان میدهم و در این دما تخم مرغ نیمرو میشود!
پ.ن: شهریور است و تمام گلهایم از گرما سوختند.