در پایگاه چهارم شکاری وحدتی چه میگذرد؟
چقدر از نوشتههای پایگاه استقبال شد. من تجربه زندگی در پایگاه را نداشتم. دقیقا سه سال شد که پایگاه وحدتی هستم و اگر بخواهم بگویم چجوری گذشت، باید بگویم خوب است. خوب بود. نمیدانم تا چند وقت خوب است. اینجا همه ده سال، پانزده سال،…
مینوشم تا فراموش کنم که میگسارم
چند روز پیش یکی در توییتر (ایکس فعلی) نوشته بود دوران بردگی تمام نشده. از نسلهای پیش به نسل فعلی منتقل شده. حاضریم در روز چندین ساعت کار کنیم تا چیزهایی بخریم که چندان خوشحالمان نمیکند. البته از دید بنده این گزاره برای زندگیهای معمولی…
ترجمه کتاب همنوایی یا کانفورمیتی ؛ تجربه سخت
خیلی دوست دارم بنویسم، اما حوصله نوشتن ندارم. برای همین اصلا یادم نبود در مورد کتاب همنوایی بنویسم. حداقل یکی بگوید: بابا! اینها دستاورد توست. چرا بیتفاوتی پس؟ دومین کتابی که با ترجمه من چاپ شد، همنوایی بود (اولی را که یادتان هست؟)؛ عجب کتاب…
زندگی اشتباهی
نمیدونم کجای راه رو اشتباه اومدم که همیشه فکر میکنم اشتباهی زندگی میکنم. خیلی بده. احتمالا شما هم همچین حسی رو داشتین. هر ازگاهی به خودتون میاین میبینین اینی نیستین که میخواستین. هر ازگاهی یکی سر راهتون قرار میگیره میگید این همونیه که میخواستم بشم….
تب بالای ۴۰ درجه شبکه های اجتماعی
گرمای بالای ۵۰ درجه خوزستان به شبکه های اجتماعی هم رسیده گویا چند وقتی هست که با تغییرات و سیاسیتهای عجیب ایلان ماسک، یهو عده زیادی از کاربرای ایرانی توییتر شروع کردند به غرغر کردن که توییتر مُرد و اینجا دیگه جای موندن نیست، پاشیم…
گرما در دزفول یا مو سوختُم، مو برشتُم ….
فصل گرما تقریباً از اوایل خرداد شروع شد. از آن روز ما روزی دو بار باغچه را آب میدهیم، یک نوبت صبح و یک نوبت عصر. اگر صبحها آب ندهیم، عصر گل و گیاهانم پژمرده میشوند. برای درختها هم آبیاری قطرهای گذاشتیم و از آن…
زندگی در پایگاه چهارم شکاری دزفول
چه شد که آمدیم دزفول؟ آذر ماه ۱۴۰۰ ما بارو بندیلمان را عقب یک خاور ریختیم و آمدیم دزفول، نه از سر خوشی، نه برای تنوع، نه به خاطر هیجان. آنقدرها هم هیجانطلب نیستم که از حاشیه امنم خارج شوم. همسرم، میلاد، هم نیست؛ اصلاً…
کتاب بازمانده اثر چاک پالانیک ؛ نویسنده باشتگاه مشتزنی
اولین کتابی که ترجمه کردم بازمانده بود. چقدر هم کتاب عجیبی بود! به یاد دارم که وقتی میخواستم کتاب دومم را شروع کنم، از ناشر خواستم کتابی سبکتر و به قولی «نرمالتر» به من بدهد. از عجیب بودن این کتاب همین بس که شماره صفحات…